۲شهریور

ومن امشب شروع کردم ۲ شهریور

۲شهریور

ومن امشب شروع کردم ۲ شهریور

شروع

الان نیم ساعت یا بزارید دقیق نگاه کنم, ۴۱  دقیقه از ۱ شهریور گذشته یا بهتر بگم ۴۱ دقیقه اس که توی ۲ شهریوریم .و من علیرضا که نمیدونه تنها, یا نه نمیدونه حالش خوبه یا نه و کلی چیزهای دیگه که نمیدونه هست یا نه شروع کردم به نوشتن. نمیدونم چرا? ,میدونی خیلی ام  بلد نیستم یه بارم قبلا درست کردم, وبلاگ میگم اسمشو گذاشته بودم ای کاش هیچ پستی ام نداشت .ولی با اینکه نمیدونم چی میشه و نمیخوامم بدونم ( اصلا مگه قرار بود چیزی بشه خوشم نیومد ازاین حرفم بی ربط بود  ولی پاکش نمیکنم از کنارش رد میشم) امشب گفتم باید شروع کنم مینویسم هرچی که هست. خوشم بیاد یا نیاد مینویسم, دغدغه هام و اینکه نمیتونم عینه بچه ادم (وحوا) رویه یک کاری تمر کز کنم و انجامش بدم اینکه دلم آشوبه و نمیخوام این جوری باشه این که خیلی چیزا خستم کرده اینکه الان تو زندگیم هیچ هیجانی یا هدفی یا کسی که بخوام دنبالش باشم نیست. ولی یه حسی تویه من هست که میگه باید ادامه بدی(زندگی رو میگم )ولی یه حس دیگه ام هست که میگه سگی شو نه ادامه نده ,نمدونم. بعد از چند وقت امشب دوباره یاد این جمله افتادم, میخوام کرکره ام بکشم پایین روش بنویسم  تا اطلاع ثانوی تعطیل است .چند روزکه میخواستم شروع کنم به نوشتن یه دوستی دارم اسمش فاطمه اس اون این هوس انداخت توی دلم ولی نمی دونستم چی باید بنویس. تا که امشب نوشتم .فکر کردم ذوق  که ندارم میام کارهای روزمره ام مینویسم, بعد گفتم دغدغه ام ,بدش تصمیم گرفتم اولین پستم این باشه که اسم همیه ادمها یی که توی زندگیم هستن یا یه روزی بودن بنویسم . بد بیام حسم نسبت بهشون یا تاثیر شون توی حالم بنویسم این جام که کسی باهام کار نداره ولی امشب این طوری شد. حالم بهتره دوست دارم هر چی توی مغزم بریزم بیرون تا به قول خودم از سرطان مغزم راحت شوم ولی من که این همه صبر کردم اینم روش نمیدونم به کسی بگم یا نه که اینجا مینویسم دوست دارم یکی بخونه ولی دوست ندارم کسی رازها ی زندگیمو یا اینکه اینقدر با خودم درگیرمو کسی بدونه . پس فعلا

میدونم در هم نوشتم ولی اصلا نمیخوام بهش فکر کنم میتونستم ویراستش کنم ولی ولش کن .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد